خمیازه ای میکشد و چشم هایی که زیرشان یک کیلو گود افتاده بود را میمالد، و با افسوس میگوید:

-کاش هالزی هم بودش.

خواهر کوچک که کنارش نشسته و دارد با ذوق برای دوستانش از جایزه و اجرای هری استایلز ویس میگیرد و فیلم اجرای تیلور سویت را که از تلویزیون گرفته است ارسال میکند، میگوید:

-کاشکی... میومد آهنگ Nightmare رو میخوند.

صدای تلویزیون را کمی زیاد میکند و به سیبیل های برونو مارس میخندد که خواهرش به او آرام تشر میزند:

-هیسسسس، بقیه رو بیدار نکنی که اگه ببینن بیداریم دو نصفمون میکنن.

همانطور که به صدای خر و پف ها دقیق میشد با صدای خیلی آرامی که فقط خواهرش میشنید گفت:

-اینطور که من میشنوم، فکر نکنم اینا با زلزله و بمب اتم هم بیدار بشن.

خواهر کوچک خندید و نگاهی به طبقه‌ی بالا کرد:

-کاش یاسی هم بیدار بود.

به پنجره‌ی اتاق خواهر بزرگ نگاه کرد و یادش به حرف های او افتاد وقتی که به او گفتند تو هم بیدار میمانی؟ نگاه عاقل اندر سفی به آن دو انداخت و پاسخ داد:

-مگه خرم از خواب نازم بگذرم واسه دیدن هری مری و تیلور میلور؟

خواهر کوچک-برونو هم هستا.

خواهر بزرگ نگاه شگفت زده‌ی مصنوعی ای به خود گرفت و گفت:

-نه بابااا!!!! جدیییی؟!!! اصلا شوق و ذوق گرفتم واسه دیدنش.

و نگاهش را به نگاهی پر افسوس تغییر داد و رفت که کپه مرگش را بگذارد.

با دیدن گروه بی تی اس در قاب تلوزیون از ذوق زیاد افکارش را به فراموشی و با جان و دل به آهنگ Dynamite گوش میسپارد.