​​​​​​

اهم اهم...

پِف، انگاری یادم رفته چطور باید پست گذاشت/: چه وضعشه؟! جدی الان هم به زور خودم و وادار کردم یه چیزی بنویسم. اول که صفحه پست جدید و باز کردم، فقط سه ساعت به صفحه خالی روبه روم خیره شدم... دیگه تهش اشکم داشت در میومد که نمیتونم چیزی بنویسم"-" فکر کنم مغزم برای اون همه پست توی اسفند و فروردین داره استراحت میکنه:| یکی نیست بگه لامصب رو هم بیست تا هم نمیشن-_____-

خب، خبر مهمی که دارم براتون اینه که، کرونا گرفتم:» بعله... البته خیلی وقته، تقریبا از یازده روز پیش که الان دیگه تقریبا خوب شدم چون دیگه علایمی به غیر از سرفه ندارم. ولی متاسفانه مامان بزرگ و مامانم و دو تا از خاله هام بستری شدن، که خداروشکر همشون الان بهترن. منم به خاطر این موضوع الان خونه مامان بزرگم اینا با بچه های خالم قرنطینه هستم. کلا همه باز مانده های این واقعه جمع شدیم اینجا:> دست جمعی کرونا گرفتیم-_____- 

از همون جمعه هفته پیش برای تقویت روحیم شروع کردم دیدن انیمه، کلا مردن شوارتز و کرونا بد پی پی کرده بود تو حالم. واسه همین برای فراموش کردن و بهتر شدن حالم استارت انیمه دیدن و زدم. الان که حساب میکنم، از جمعه هفته پیش تا همین شنبه 105 قسمت انیمه دیدم////: یعنی تقریبا میتونستم کل اتک و یک سوم گینتاما رو ببینم:|||| اول جوجوتسو کایزن، بعد الویت تخم مرغ شگفت انگیز، همه قسمت و فصلای انیمه زندگی فاجعه بار سایکی، همین اواخر هم هوریمیا رو تموم کردم:| کاملا فهمیدید که کلا درس و بوسیدم گذاشتم کنار؟^^

خیلی حرف ها داشتم که میخواستم بزنم. همشو دیشب برای خودم مرور کردم، اما الان موقع نوشتن... ذهنم پوچ پوچه. فقط یادمه میخواستم از این بگم که شروع کردم به بیشتر مسئولیت پذیر بودن. اینروزا واقعا حس میکردم یه بچه ام که فقط وجودم باعث مکافات دیگرانه. حس میکردم یه بار اضافم که رسیدگی بهم دردسره. دلم نمیخواست اینو‌، برای همین پس از کلنجار های بسی زیاد و شب بیداری های فراوان(مدیونید بدونید بعضی هاش و برای دیدن انیمه بیدار موندم) یه تصمیماتی برای خودم گرفتم. اینکه سعی کنم جدی تر باشم و یکم بیشتر به دنیای آدم بزرگا نزدیک بشم. خودم تبدیل به یه آدمی کنم که بیشتر مورد اطمینان بقیه باشه. از بقیه نگه داری کنه، نه ازش نگه داری کنن. البته قبلش هم اینطوری نبود که بی دست و پا باشم. نه! فقط تصمیم گرفتم که محکم تر و مورد اطمینان تر باشم. کسی که بقیه بتونن بهش اعتماد کنن. یکی که شاید ذهن و قلب بچه گونه ای داره، اما کار هاش بالغانست. دقیقا برعکس قبلا. نمیدونم برای انجام اینکار خیلی دیره یا زود، اما میدونم که باید تغییر کنم، باید بتونم، باید انجامش بدم، باید سعی کنم. تا وقتی که سعی کنم پشیمونی ای ندارم، اما امان از روزی که تلاش کردن و فراموش کنم و دوباره شروع کنم مثل یه جلبک دریایی رفتار کردن... گور خودم و صبحای قشنگم و کندم. الان هم اگه میبینید دارم با روی گشاده پست میذارم چون صبح خیلی قشنگی رو شروع کردم.

با اینکه بدنم به خاطر اینکه دیشب کولر هال خراب شد و مجبور شدیم هممون سوسیسی توی یه اتاق بخوابیم درد میکنه؛ اما آهنگ قشنگ توی گوشم، آسمون آبی با ابر های پشمکیش، گل های زرد توی باغچه و گل های کاغذی صورتی رنگ که روی زمین و پوشوندن، پرتوی های طلایی نور که از پنجره و در داخل اتاق میشن، بوی چایی، مزه نون و پنیر زیر زبونم، امتحان ادبیات/: شاید به نظر چیز های خیلی بی ارزشی بیان، اما حقیقتا همه اینا دست به دست هم دادن که حس خوبی که الان دارم و تشکیل و به اوج خودش برسونن. باعث شدن که امروز، روزم و با یه لبخند گنده شروع کنم و برای نگه داشتن این لبخند، مصمم تر باشم.

خب از این ماجرا ها  که بگذریم، بذارید راجب انیمه هایی که دیدم حرف بزنم:) اول از همه جوجوتسو کایزن...*اشک* من فصل دو میخواممممممT---T ولم کنید میخوام برم برای بار هزارم نگاش کنمممT-----T لامصب یه انیمه چقدر میتونه خوب باشه؟ ها؟ هااا؟ جدا از داستان فوق العادش طنزش بود که بیشتر دوست داشتنیش میکرد. خدایا چقدر خندیدم من سر این انیمه، اصلا یه چیزی میگم یه چیزی میشنویدXDDD به نظرم اگه حتی یه درصد هم برای دیدنش دو دل اید، بازم بدون مکث شیرجه بزنید به سمتش. عمرا اگه پشیمونی ای تو کارتون باشه:}

راجب انیمه الویت تخم مرغ شگفت انگیز هم چیز خاصی نمیشه گفت، به غیر از اینکه خیییلییی مخ ترکون بود*-* بعد اینکه -یه روزه- تمومش کردم مغزم نبض داشت از شدت خفنیش:> البته اون آخراش یکمی گوزپیچ شدم ولی خب مطمئنا با فصل دوش همه چی حل میشه، نه؟!"-"

خبببب، میرسیم به زندگی فاجعه بار سایکی که با دیدن همه 56 قسمتش به اینکه زندگی سایکی وااااقعااا فاجعه باره پی بردم... یعنی فقط میتونم بگم جرررررررXDDDDD هر چقدر از بیچارگی این بشر بگم کم گفتمXDDDD فکر نمیکردم بعد از lovely complex اینقدرررر بخندم با یه انیمه ای. شخصیتای بسی بامزه و خنگولی که داشت فوق العاده بودن و کارکتر کاملی که داشتن باعث عالی تر شدن انیمه میشد. البته فقط یه کوچولو اینکه روندش تند تنده رو مخه ولی ازش هیچی کم نمیکنه:) اهه، هنوزم میتونم صدای "یاره یاره" گفتن سایکی و "بریم رامن بزنیم" نندو رو تو گوشم بشنومTT

بعد دیدن تمام این انیمه های خفن، گفتم یه انیمه آروم و رومنس بزنم بَر بدن که رفتم سراغ هوریمیا. اصلا قلبم آب شد با این انیمهTT چقدر کیوت آخه لعنتیا؟ چه کردین با من؟="""""

میدونید حس خوب یعنی چی؟ یعنی اینکه بعد دیدن هر انیمه ای پینترستم و باهاش میترکونم. عشقم اینه که بعد هر انیمه ای برم تو پینترست و عکسا و فن آرت هاش و نگاه و دانلود کنم*----* معتاد شدم اصلا. الان هم فعلا در حال درو کردن عکس و فن آرت های هوریمیا میباشم:) کلا پوشه فن آرت های لپ تاپمم این روزا به خاطر عکسای سوکونا و سایکی و میامورا رو به ترکیدنه:"} بیشعورای کراشTT

 

پ.ن: میخواستم واستون عکس شووارتز رو بذارم ولی همشون تو گوشی مامانمن و مامانمم که، بستریه:< لطف میکنید اگه واسه خوب شدن حال مامانم، کلا خانوادمون دعا کنید:>♡

پ.ن 2: راستی ماه رمضونتون مبارک و روزه هاتون قبول باشه*-* منم امسال دلم میخواست مثل سالای دیگه روزه بگیرم ولی خب کرونا نذاشت/:

پ.ن 3: اونقدری که تو پنل من ستاره‌ی روشن شده هست تو آسمون نیست-_____- ازم دلگیر نشید ولی جدی یه اراده راسخ میخوام واسه سر زدن بهتونTT